ادامه پارت ۵ فصل ۲ که حذف شده بود
کوک:خوب اون وقت چی به من میرسه؟(رو به ا.ت نگاه کرد )
کیمو:امنیت. تو به ما کاری نداشته باش ما هم به تو
گارسون
ببخشید چی میل دارید
کوک
من پنج تا ویسکی نود درصد میخوام
کانگ:یه ویسکی ۲۰ درصد لطفا
جیمین:سه تا ۵۰ درصد بیار
کیمو :چهارتا دلستر بیار
سول:یه نوشابه سیاه لطفاً
ا.ت:ده تا بسته شیر موز با موز اضافه و فول شیر
گارسون
الان براتون حاضر میکنم
ا.ت
مچکرم ازتون
گارسون
خواهش میکنم (لبخند)
کانگ:کوک احساس نمیکنی خیلی توی سفارشات زیادنه روی کردی؟
کوک:به تو ربطی نداره
کانگ:هر طور راحت
گارسون
بفرمایید این پنج تا ویسکی نود درصد این یه ویسکی ۲۰ درصد این سه تا ۵۰ درصد این یه نوشابه و ده تا شیرموز چهارتا دلستر
همه
ممنون
کوک
میتونی بری
گارسون
چشم
نویسنده
کوک یه سره یکی از ویسکی ها رو سر کشید وو ا.ت بقیه هم مشغول نوشیدنی های خودشون شدن
کوک
ا.ت حتا یه ذره هم بهم محل نمیزاشت و خیلی رسمی با هام حرف میزد هعیییی
ا.ت
این کوک خیلی داره میخوره الان سومین شیشه واییی خدا خیلی احمقه چجوری آخه داره میخوره اینجوری به سلامتیش ضرر میزنه اووووف اصلأ به من چه شیرموزو بچسب
نویسنده
کیمو و بقیه کلی با کوک حرف زدن اما قانع نشد که نشد تا آخرین شیشش رو خورد و کاملا مست بود جیمین و کانگ هم مست بودن و جیمین کیمو رو جبور کرد که ویکش بخوره اون هم مست بود دخترا همه رو بردن توی ماشین و خودشونم رفتن تو که ا.ت یاد کوک افتاد رفت تا ببینه کجاست که متوجه شد بدون بادیگارد اومده و تنهاست بعد که رفت بالا دیده چند تا دختر دارم میرم طرفش که رفت و کوک و برد گزاشت توی ماشین خودشون. و حرکت کردن طرف امارت کانگ
سول
ا.ت بنظرم کارت درست بود اونا دیگه نمیتونن فردا کوک و حبورن کنن ازدواج کنه
هیول
آره دیگه نمیتونن کاری کنن
ا.ت
فقط موندم چرا بدون بادیگارد اومد آخه
سول
خوب اون زندانی بود بنظرم فرار کرده
ا.ت
اوووو درسته
نویسنده
ا.ت و بقیه رسیدن به امارت و وارد شدن و همه رو بردن توی اتاقاشون
ا.ت
وااای حالا چیکار کنیم؟
سول
نیمدونم
هیول
اون هنوز شوهر ا.ت با هم تو یه اتاق باشین تازه تو میتونی مراقبش باشی که فرار نکنه
ا.ت
چچچچیییی چرا من آخه آخه هووووف باشه بابا
کوک و بردم توی اتاقم که بیدار شد
کوک
اههه من کجام لعنتی
ا.ت
توی اتاق منی
کوک
هوممم تو کی هستی ؟
ا.ت
ا.ت هستم
یعنی هنوز مسته؟(تو دلش)
کوک
هوووم ا.ت آ.ت چی ااااا.ت؟
ا.ت
آره
نویسنده
کوک بلند شد و به سمت ا.ت رفت
کوک
خوب من باید کجا بخوابم
ا.ت
روی زمین
کوک
آها باشه
ا.ت
چرا یهو آنقدر عوض شد انگار ادم شد ولش کن
رفتم روی تخت خوابیدم اونم روی زمین بدون بالشت دراز کشید دلم براش سوخت اما یاد اون زمانی افتادم که من و شکنجه میداد اما یاد اون زمانی که شیرموزاش و خوردن بودم و بقیه زمان هایی که رفتار خوبی باهم داشتیم افتادم که گفت
کوک
میشه یه بالشت حداقل بهم بدی
ا.ت
خوووب نه
کوک
هعییی باشه
ا.ت
خوب زمین سفت نیست؟
کوک
آره اما اشکال نداره
ا.ت
اگه میخوای میتونی بیای روی تخت بخوابی
کوک
هوووم واقعا ؟
ا.ت
آره البته اگه میخوای
کوک
باشه بهتر از زمینه سفته
نویسنده
کوک رفت روی تخت کنار ا.ت و ا.ت هم خودش و از کوک فاصله داد
کوک
ا.ت من واقعا نمیخوام با اون دختره هرزه ازدواج کنم متاسفم ا.ت
ا.ت
ولش کن فردا باید طلاق بگیریم آقای جئون
کوک
لطفاً با من این کارو نکن ا.ت خواهش میکنم
ا.ت
جونگ کوک تو من و فریب دادی
کوک
چرا من و عاشقت کردی و الان داری ولم میکنی ها من فریبت دادم یا تو(بغض)
ا.ت
من دوست ندارم
کوک
واقعا ؟یعنی خودت هم اون همه مدت داشتی فریبم میدادی ؟(گریه)
نویسنده
ا.ت برگشت و به کوک نگاه کرد که صورتش کلا خیس بود و چشمام قرمز بود
ا.ت
تو تو داری گریه میکنی
کوک
مهم نیست
ا.ت
تو.....
.
.
.
.
.
.
خمارییییی 😁😁😁😁
خداحافظ 😘😘😘
کیمو:امنیت. تو به ما کاری نداشته باش ما هم به تو
گارسون
ببخشید چی میل دارید
کوک
من پنج تا ویسکی نود درصد میخوام
کانگ:یه ویسکی ۲۰ درصد لطفا
جیمین:سه تا ۵۰ درصد بیار
کیمو :چهارتا دلستر بیار
سول:یه نوشابه سیاه لطفاً
ا.ت:ده تا بسته شیر موز با موز اضافه و فول شیر
گارسون
الان براتون حاضر میکنم
ا.ت
مچکرم ازتون
گارسون
خواهش میکنم (لبخند)
کانگ:کوک احساس نمیکنی خیلی توی سفارشات زیادنه روی کردی؟
کوک:به تو ربطی نداره
کانگ:هر طور راحت
گارسون
بفرمایید این پنج تا ویسکی نود درصد این یه ویسکی ۲۰ درصد این سه تا ۵۰ درصد این یه نوشابه و ده تا شیرموز چهارتا دلستر
همه
ممنون
کوک
میتونی بری
گارسون
چشم
نویسنده
کوک یه سره یکی از ویسکی ها رو سر کشید وو ا.ت بقیه هم مشغول نوشیدنی های خودشون شدن
کوک
ا.ت حتا یه ذره هم بهم محل نمیزاشت و خیلی رسمی با هام حرف میزد هعیییی
ا.ت
این کوک خیلی داره میخوره الان سومین شیشه واییی خدا خیلی احمقه چجوری آخه داره میخوره اینجوری به سلامتیش ضرر میزنه اووووف اصلأ به من چه شیرموزو بچسب
نویسنده
کیمو و بقیه کلی با کوک حرف زدن اما قانع نشد که نشد تا آخرین شیشش رو خورد و کاملا مست بود جیمین و کانگ هم مست بودن و جیمین کیمو رو جبور کرد که ویکش بخوره اون هم مست بود دخترا همه رو بردن توی ماشین و خودشونم رفتن تو که ا.ت یاد کوک افتاد رفت تا ببینه کجاست که متوجه شد بدون بادیگارد اومده و تنهاست بعد که رفت بالا دیده چند تا دختر دارم میرم طرفش که رفت و کوک و برد گزاشت توی ماشین خودشون. و حرکت کردن طرف امارت کانگ
سول
ا.ت بنظرم کارت درست بود اونا دیگه نمیتونن فردا کوک و حبورن کنن ازدواج کنه
هیول
آره دیگه نمیتونن کاری کنن
ا.ت
فقط موندم چرا بدون بادیگارد اومد آخه
سول
خوب اون زندانی بود بنظرم فرار کرده
ا.ت
اوووو درسته
نویسنده
ا.ت و بقیه رسیدن به امارت و وارد شدن و همه رو بردن توی اتاقاشون
ا.ت
وااای حالا چیکار کنیم؟
سول
نیمدونم
هیول
اون هنوز شوهر ا.ت با هم تو یه اتاق باشین تازه تو میتونی مراقبش باشی که فرار نکنه
ا.ت
چچچچیییی چرا من آخه آخه هووووف باشه بابا
کوک و بردم توی اتاقم که بیدار شد
کوک
اههه من کجام لعنتی
ا.ت
توی اتاق منی
کوک
هوممم تو کی هستی ؟
ا.ت
ا.ت هستم
یعنی هنوز مسته؟(تو دلش)
کوک
هوووم ا.ت آ.ت چی ااااا.ت؟
ا.ت
آره
نویسنده
کوک بلند شد و به سمت ا.ت رفت
کوک
خوب من باید کجا بخوابم
ا.ت
روی زمین
کوک
آها باشه
ا.ت
چرا یهو آنقدر عوض شد انگار ادم شد ولش کن
رفتم روی تخت خوابیدم اونم روی زمین بدون بالشت دراز کشید دلم براش سوخت اما یاد اون زمانی افتادم که من و شکنجه میداد اما یاد اون زمانی که شیرموزاش و خوردن بودم و بقیه زمان هایی که رفتار خوبی باهم داشتیم افتادم که گفت
کوک
میشه یه بالشت حداقل بهم بدی
ا.ت
خوووب نه
کوک
هعییی باشه
ا.ت
خوب زمین سفت نیست؟
کوک
آره اما اشکال نداره
ا.ت
اگه میخوای میتونی بیای روی تخت بخوابی
کوک
هوووم واقعا ؟
ا.ت
آره البته اگه میخوای
کوک
باشه بهتر از زمینه سفته
نویسنده
کوک رفت روی تخت کنار ا.ت و ا.ت هم خودش و از کوک فاصله داد
کوک
ا.ت من واقعا نمیخوام با اون دختره هرزه ازدواج کنم متاسفم ا.ت
ا.ت
ولش کن فردا باید طلاق بگیریم آقای جئون
کوک
لطفاً با من این کارو نکن ا.ت خواهش میکنم
ا.ت
جونگ کوک تو من و فریب دادی
کوک
چرا من و عاشقت کردی و الان داری ولم میکنی ها من فریبت دادم یا تو(بغض)
ا.ت
من دوست ندارم
کوک
واقعا ؟یعنی خودت هم اون همه مدت داشتی فریبم میدادی ؟(گریه)
نویسنده
ا.ت برگشت و به کوک نگاه کرد که صورتش کلا خیس بود و چشمام قرمز بود
ا.ت
تو تو داری گریه میکنی
کوک
مهم نیست
ا.ت
تو.....
.
.
.
.
.
.
خمارییییی 😁😁😁😁
خداحافظ 😘😘😘
- ۷.۷k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط